از خیره شدنت به دریچههای اتاق متنفرم.بابا گاهی لازمه آدم کوتاه بیاد. گاهی لازمه هر اون چیزی که فکر میکنی تو و عزیزانت رو کمک میکنه رها کنی؛ هم به خاطر خودت هم به خاطر اونها. اونقدر ذهنت رو محدود چند خواستهی اسیر شده در ذهن کردهای که ناخودآگاه خودت را دائم اسیر یک دام فکری میکنی. دائم فکر، فکر، فکر اون هم فقط به یک موضوع! بعضی وقتها با خودم فکر میکنم شاید باید مرگ ذهنش رو قبول کرد.با خودم میگم حتما مرده! چیزی فراتر از یک تکه بافت عصبی بیمصرف بافت عصبی بیمصرف
اتاقی در هیبت یک تابوت
رو ,فکر ,هم ,یک ,میکنی ,خودت ,به خاطر ,گاهی لازمه ,بافت عصبی ,هم به ,عصبی بیمصرف
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت