محل تبلیغات شما
بعد از مدت‌ها برگشتم به اتاق. مدت زیادی بود که کسی اونجا نرفته بود.مدت زیادی که برای همه‌ صاحبانش مثل لحظات آخر زندگی و شروع مرگ پیش رفت. نفس کشیدن داخل این اتاق برای هر کدوم از ما یک نعمت بزرگ بود و حالا من درست وسط اتاق ایستاده بودم. فقط بوی خاک نبود که فضای اتاق رو پر کرده بود. روی تمامی وسایل لایه‌ای نه چندان نازک از اون نشسته بود. اما وسایل همه سر جایشان بودند. درست مثل موقعی که اونجا رو ترک کردم.

بافت عصبی بی‌مصرف

اتاقی در هیبت یک تابوت

اتاق ,مثل ,یک ,اونجا ,مدت ,رو ,مدت زیادی ,تمامی وسایل ,روی تمامی ,کرده بود ,پر کرده

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آیا محیط مدرسه دلپذیر، دلخواه و شاد است؟ شاید شب همه براي هم نه براي من خاطرات یک تخیلی رویا را بنگار و پروازش را دکلمه کن...